از آداب غذایی تا خِرد غذایی
سالها پیش، زمانی که تازه در ایالات متحده ساکن شده بودم، مفهوم «آداب غذایی» برایم چیزی بود میان نظم، برنامهریزی و انضباط شخصی.
در فرهنگی بزرگ شده بودم که غذا نه فقط برای سیر شدن، بلکه نشانهای از محبت، آرامش و تعلق بود. اما در اینجا، میان سرعت زندگی آمریکایی و وسوسهی بیپایان انتخابها، آموختم که چطور میشود با ظاهرِ منظمِ غذا خوردن، آشفتگی درونی را پنهان کرد.
در آن روزها، تصور میکردم «برنامهی غذایی» همان چیزی است که مرا از پرخوری نجات میدهد. ساعت مشخص، حجم معین، نوع خاصی از مواد غذایی. حتی پیش از هر وعده، دعا میخواندم تا به خودم یادآوری کنم که قرار است «با آگاهی» غذا بخورم. اما واقعیت این بود که ذهنم همچنان درگیر غذا بود — چه بخورم، چه نخورم، چطور کالریها را بشمارم، و چطور اشتهایم را سرکوب کنم.
من با ظاهر انضباط، در واقع کنترلگر بودم.در یکی از روزهای زمستان، پس از مشاجرهای خانوادگی، بیاختیار به آشپزخانه رفتم. هنوز ناهار نخورده بودم. بیآنکه فکر کنم، ظرفی بزرگ از پاستا برای خودم ریختم و تا آخرش را خوردم.پس از آن، حس سنگینی و شرم تمام وجودم را گرفت.در سکوت به پنجره نگاه کردم، به خیابان خیس از باران و ناگهان جملهای از دعای آرامش در ذهنم طنین انداخت:«و خِردی عطا فرما تا تفاوت این دو را بدانم.» آن شب برای نخستین بار فهمیدم که «تفاوت» در چیست. آداب غذایی، بهخودی خود، میتواند بخشی از بازی ذهن بیمار من باشد — تلاشی برای کنترل چیزی که در عمقش از آن میترسم.اما خِرد غذایی، مفهومی فراتر از نظم و پرهیز است.
خِرد غذایی یعنی سپردن رابطهام با غذا به نیروی برتر، و پذیرفتن اینکه من به تنهایی قادر نیستم این رابطه را سالم کنم.
بهتدریج یاد گرفتم که سه ضلع مثلث پرهیز — نوع، میزان، و زمان غذا — زمانی معنا پیدا میکند که از دل تسلیم و اعتماد به نیروی برتر برخیزد. آنجا بود که غذا از وسیلهی تسکین احساسات به ابزاری برای تأمین انرژی بدل شد. من دیگر برای آرام شدن نمیخوردم، بلکه برای زیستن و خدمت کردن تغذیه میکردم.
امروز، هرگاه بشقابم را پیش رو میگذارم، از خودم میپرسم:«آیا این انتخاب از روی ترس و نیاز به کنترل است یا از روی خِرد و نیاز واقعی بدنم؟» و اغلب، پاسخ در سکوتی آرام از درون میآید — همانجا که نیروی برتر ساکن است.
اکنون میدانم خِرد غذایی مرحلهای فراتر از پایبندی صرف به برنامهی غذایی است. در این مرحله، پرهیز دیگر قانون خشک نیست؛ انتخابی آگاهانه است. غذا برایم نه دشمن است، نه پناهگاه؛ تنها هدیهای الهی است برای ادامهی مسیرم در مأموریت خداوند.
دیوید اِس.، آتلانتا، جورجیا