زن گمشده در غذا و وسواس
“ما به خاطر وسواسی که داشتیم همیشه سرمان را شلوغ میکردیم. عده زیادی از ما آن قدر میشستند و میسابیدند که از نفس میافتادند” (دوازده…
“ما به خاطر وسواسی که داشتیم همیشه سرمان را شلوغ میکردیم. عده زیادی از ما آن قدر میشستند و میسابیدند که از نفس میافتادند” (دوازده…
همیشه در مورد اسم نشریه “آوای بهبودی” فکر میکردم. نشریه جذابی که هر صبح، روز من با آن شروع میشد. معمولا قبل از اینکه چشمم…
امروز که این مطلب را مینویسم هجده سال است در انجمن پرخوران گمنام هستم. هجده سال در جامعه سن قانونی است. یعنی افراد به بلوغی…
من احمد هستم یک پرخور، با این که دست به نوشتنم خوب نیست ولی از وقتی تجربه همزبانان را میخوانم تصمیم گرفتم من هم از…
وقتی برای اولین بار این جمله را در کتاب دوستان بهبودی خواندم “غذا وسیله بود برای ابراز محبت بدون کلمهای با صدای بلند” قسمتی از…
دقیقا یادم میآید اولین باری که وارد انجمن پرخوران گمنام شدم، یک ورشکسته به معنای واقعی بودم. یک ورشکسته جسمی، که با وزن سنگین، سایز…
من بعد از عمل جراحی چاقی به OA پیوستم. درست وقتی در وزنخوبی بودم و از آن مرد چاق چهل و چند ساله خبری نبود….
“من از صدای سرزنشگر آیینه، ترازو و لباسهای تنگ شده متنفر بودم.” این عجیبترین جملهای بود که از سخنران جلسه چهارشنبه بعد از ظهر شنیدم….
درست در روز سوم قطع آرد بودم احساس دلتنگی خیلی زیادی داشتم. انگار چیزی گم کرده بودم اصلا فکر نمیکردم قطع یک ماده غذایی اینقدر…
بالاخره بعد از سالها نبرد فرسایشی با غذا و وزن به OA رسیدم. در همان اولین جلسه، لاغرترین عضو جلسه را راهنما گرفتم و این…