زن گمشده در غذا و وسواس
“ما به خاطر وسواسی که داشتیم همیشه سرمان را شلوغ میکردیم. عده زیادی از ما آن قدر میشستند و میسابیدند که از نفس میافتادند” (دوازده…
“ما به خاطر وسواسی که داشتیم همیشه سرمان را شلوغ میکردیم. عده زیادی از ما آن قدر میشستند و میسابیدند که از نفس میافتادند” (دوازده…
وقتی برای اولین بار این جمله را در کتاب دوستان بهبودی خواندم “غذا وسیله بود برای ابراز محبت بدون کلمهای با صدای بلند” قسمتی از…
دقیقا یادم میآید اولین باری که وارد انجمن پرخوران گمنام شدم، یک ورشکسته به معنای واقعی بودم. یک ورشکسته جسمی، که با وزن سنگین، سایز…
درست در روز سوم قطع آرد بودم احساس دلتنگی خیلی زیادی داشتم. انگار چیزی گم کرده بودم اصلا فکر نمیکردم قطع یک ماده غذایی اینقدر…
در قدم چهارم وقتی از ترسهایم مینوشتم یاد خاطرهای از دوران کودکیام افتادم. وقتی برق قطع میشد با خواهر و برادرهایم دور چراغ توری مینشستیم…
چهار سال پس از مهاجرتم به اروپا با OA آشنا شدم. روزهای سختی را در آغاز مهاجرتم داشتم. هر چیز که به ذهن شما از…
امروز بعد از شش سال حضور در OA به وزن ایدهآلم رسیدم و دیروز تمام آزمایشهای پزشکی وضعیت نرمالی را نشان میداد. شش سال پیش بعد…
در طول ده سالی که در OA هستم در جلسات شنیدم که اعضایی به جای راهنما از کلمه حامی استفاده میکردند. همیشه این سوال برایم…
“امروز” در شکرگزاری با خودم فکر میکنم، اولین چیزی که میتوانم بگویم این است که میتوانم به سوپر مارکت بروم و مجبور نباشم قندها و…