یک دنیا توقع و  انتظار

یک دنیا توقع و  انتظار

من، مریم، زنی پنجاه‌ساله‌ام، ساکن قاهره هستم. سال‌ها در سکوت، با پرخوری مزمن دست‌وپنجه نرم کرده‌ام؛ عادت ناپسندی که در پس آن، زخم‌هایی عمیق از…

فرار از خودم با غذا

فرار از خودم با غذا

نام من دیوید، یک پرخور و گروهبان دوم ارتش ایالات متحده هستم. سال ۲۰۰۵ بود و زمزمه‌های اعزام نیروهای جدید به عراق، در پادگان‌ها پیچیده…

اضافه کردن ورزش به برنامه غذایی و پرهیز

ورزش وارد بشقاب غذایی ام شد

من، الیسا ـ یک پرخور در حال بهبودی ـ در شهر گرم و ساحلی والنسیا زندگی می‌کنم؛ جایی که نور آفتاب تا عمق جان نفوذ…

گرما و پای بندی به پرهیز

گرما و پایبندی به پرهیز

آفتاب آریزونا بی‌امان می‌تابید و گرما به پوست صورتم فشار می‌آورد، طوری که حس می‌کردم شعله‌های آتش از آسمان فرو می‌ریزد. آن روز، یک تعمیر…

از گرسنگی تا آزادی

سفر از گرسنگی تا آزادی

من، لیزا، زنی ۵۰ ساله‌ام که در یکی از محله‌های فقیرنشین سیدنی بزرگ شدم. خانواده‌ام پرجمعیت بود و درآمد پدرم، که کارگر ساده‌ای بود، کفاف…

از نا امیدی تا پذیرش

از نا امیدی تا پذیرش

از نا امیدی تا پذیرش من مایک هستم، مردی معمولی از آمریکا. دوازده سال از ازدواجم گذشته بود، اما هرگز بچه‌دار نشدیم. بارها تلاش کردیم،…

احساس خوری

احساس خوری

قبل از OA ، من یک احساس خوار بودم. من هر وقت مضطرب ، ناراحت یا ترس داشتم غذا می خوردم. بعضی وقت ها هنگام…

دستانی به سمت نور ، نمایانگر بهبودی از پرخوری بی اختیار

حرکت به‌سوی بهبودی

(:حرکت به سمت بهبودی)وقتی وسوسه سراغم می‌آید، به‌جای غذا خوردن چه کاری می‌توانم انجام دهم؟ اگر کسی در سال ۱۹۹۴ از من این سؤال را…

احساسات

قدم زدن در میان احساسات

 زمانی که تمام امیدم به درک خوشبختی یا داشتن هدف را از دست داده بودم به OA  پیوستم. من بیست و پنج سال قبل در…

پیام های نجات بخش

پیام های نجات بخش

من در ۲۶ مارس ۲۰۰۵ (۶ فروردین ۱۳۸۴) وارد OA شدم آن زمان فکر می کردم فقط مشکل وزن دارم. خیلی زود متوجه شدم که…