از سنگینی تن تا سبکی روح

من مهدی هستم، یک پرخور.از خداوند سپاسگزارم که امروز در این جلسه حضور دارم و از خدمت‌گزاران عزیز تشکر می‌کنم که فرصت خدمت و حضور در میان اعضا را به من دادند. هرچند کمی استرس دارم، اما آموخته‌ام که این احساس‌ها طبیعی‌اند و خداوند است که یاری‌ام می‌کند تا بتوانم پیام درونم را به زبان بیاورم.

حدود هفت سال و نیم پیش، برای نخستین‌بار با برنامه‌ی دوازده قدم آشنا شدم. آن زمان وارد انجمن دیگری شدم و از وابستگی به ماده‌ای خاص رهایی یافتم. تصورم این بود که همان برنامه می‌تواند پاسخ همه‌ی مشکلات من باشد، اما به‌مرور متوجه شدم که پرخوری، چاقی، بی‌حالی و افسردگی به شکلی دیگر زندگی‌ام را تسخیر کرده است. من تقریباً همواره در حال خوردن بودم، خسته، سنگین و ناراضی از خود. نمی‌دانستم چرا هیچ چیز مرا آرام نمی‌کند.

برای رهایی از این وضعیت، راه‌های بسیاری را آزمودم. مدتی به باشگاه رفتم، اما نتوانستم ادامه دهم. رژیم‌های گوناگون را امتحان کردم، حتی مدتی خام‌خواری و گیاه‌خواری را پیش گرفتم، اما پس از مدتی دچار عصبانیت شدید و بی‌قراری شدم، بدون آن‌که حتی اندکی از وزنم کاسته شود. قرص‌های لاغری نیز تجربه‌ی بی‌ثمر دیگری بود؛ تنها پول و آرامش ذهنی‌ام را از من گرفت. من همیشه در جست‌وجوی راهی سریع و معجزه‌آسا بودم تا در کوتاه‌ترین زمان به نتیجه برسم، اما هیچ چیز دوام نداشت.

وزنم روزبه‌روز افزایش می‌یافت و به مرحله‌ای رسیده بود که در صندلی‌ها جا نمی‌شدم. از نگاه دیگران و از خودم خجالت می‌کشیدم. افسردگی به سراغم آمده بود. در آن روزها یکی از دوستان قدیمی‌ام، که او نیز در مسیر بهبودی بود، برنامه‌ی OA را به من پیشنهاد داد.

در آغاز مقاومت کردم. در ذهنم تعصب داشتم که نباید وارد انجمن دیگری شوم. اما خستگی و درماندگی آن‌قدر در من شدید شده بود که تصمیم گرفتم تنها برای رضایت خاطر دوستم نگاهی بیندازم.

در ابتدا از طریق گروه‌های مجازی با برنامه آشنا شدم. فقط شنونده بودم. پس از مدتی کنجکاو شدم و نرم‌افزار Free Conference را نصب کردم تا در جلسات شرکت کنم. نخستین جلسه‌ای که در آن حضور یافتم، جلسه‌ی «شوق پرواز» بود. همان دقایق ابتدایی حس کردم سخنانی که می‌شنوم، از دل من برمی‌خیزند. اعضا از احساس‌ها و دردهایی سخن می‌گفتند که سال‌ها در درون من پنهان بود. کم‌کم حضورم در جلسات منظم‌تر شد و هر روز صبح در جلسات شرکت می‌کردم. سپس با مشورت دوستان، کارکرد قدم‌ها را آغاز کردم.

کارکرد قدم‌ها، آرام‌آرام تأثیر خود را نشان داد. وزنم کاهش یافت، اما مهم‌تر از آن، احساس سبکی و آرامشی بود که در درونم شکل گرفت. پس از سال‌ها توانستم آزادانه راه بروم، پیاده‌روی کنم و نفس عمیق بکشم. اکنون بیست ماه است که در برنامه‌ی OA حضور دارم و چهل کیلو وزن کردم .هرچند هنوز به وزن ایده‌آلم نرسیده‌ام، اما از وضعیت کنونی‌ام رضایت دارم، زیرا یاد گرفته‌ام که معیار بهبودی فقط عدد ترازو نیست، بلکه آرامش درون و ارتباطم با خداوند است.

اکنون صبح‌ها ساعت پنج بیدار می‌شوم، با حس آرامش و شکرگزاری. یاد روزهایی می‌افتم که شب‌ها تا دیروقت فست‌فود می‌خوردم و صبح‌ها توان برخاستن نداشتم. امروز ذهن و جسمم هر دو زنده و هوشیارند.

یکی از بزرگ‌ترین درس‌هایی که در این مسیر آموختم، رها شدن از تعصب بود.پیش‌تر گمان می‌کردم تعهد یعنی پافشاری بر یک مسیر و نفی دیگر راه‌ها. اما امروز می‌دانم تفاوتی میان «متعهد بودن» و «متعصب بودن» وجود دارد. تا زمانی که مشت‌های بسته‌ام را باز نکنم، هیچ‌کس و هیچ چیز نمی‌تواند به من کمک کند. رهایی من از زمانی آغاز شد که دستم را باز کردم و پذیرفتم که خداوند می‌تواند از هر طریقی مرا یاری دهد.

یادآوری یکی از تجربه‌هایم برایم بسیار معنا دارد. چند شب پیش در یک جشن تولد انجمنی شرکت کردم. جمعی از دوستان با شادی و موسیقی می‌رقصیدند. من همیشه باور داشتم که رقص برای مرد زشت است، کاری سبک و ناپسند. اما درونم همیشه آرزو داشتم آزاد باشم، بخندم و برقصم. آن شب، پس از نیم ساعت نشستن و تماشا، حس کردم تعصباتم دوباره مرا در بند کرده‌اند. به خداوند توکل کردم، از جا برخاستم و به جمع پیوستم. برای نخستین‌بار پس از سال‌ها، از ته دل رقصیدم و خندیدم. آن لحظه برای من تنها یک شادی نبود؛ نشانه‌ای از آزادی روح بود.

امروز می‌دانم پرخوری من تنها از گرسنگی جسم نبود، بلکه از ترس، تعصب و ناآگاهی سرچشمه می‌گرفت. برنامه‌ی OA به من آموخت که آگاه‌تر، آرام‌تر و صادق‌تر زندگی کنم.خداوند را سپاسگزارم که هنوز در این مسیر هستم — در مسیر رهایی، رشد و شکرگزاری.

مهدی_ ایران اردیبهشت

۱۴۰۳کانال نشریه راه زندگی‌https://t.me/+YXFwUO6jIGg3NDdk

نوشته‌های مشابه

  • سکوت میان آژیرها

    پرهیز در جنگ تجربه پارسی زبانان دیروز حوالی ساعت ۱۰ صبح، صدای آژیر قرمز تمام محله‌مون رو لرزوند. اول فکر کردم اشتباه می‌کنم، شاید صدای…

  • رهایی از زندان تعصب

    امروز بعد از شش سال حضور در OA به وزن ایده‌آلم رسیدم و دیروز تمام آزمایش‌های پزشکی وضعیت نرمالی را نشان می‌داد. شش سال پیش بعد…

  • ترس از دست دادن

    درست در روز سوم‌ قطع آرد بودم احساس دلتنگی خیلی زیادی داشتم. انگار چیزی گم کرده بودم اصلا فکر نمی‌کردم قطع یک ماده غذایی اینقدر…

  • پرهیز از مشاجره

    مشاجره ذهنی و پرخوری بی‌اختیار من هومن هستم، یک پرخور بی‌اختیار. سال‌ها فکر می‌کردم خشم و مشاجره باعث پرخوری می‌شود. اما وقتی وارد برنامه OA…

  • عبور از استپ وزن

    بالاخره بعد از سال‌ها نبرد فرسایشی با غذا و وزن به OA رسیدم. در همان اولین جلسه، لاغرترین عضو جلسه را راهنما گرفتم و این…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *