|

تعادل در غذا، تعادل در خدمت

من الِنی هستم‌ یک پرخور بی اختیار ، از آتن، یونان. چند سال پیش، وقتی برای اولین بار وارد جلسه‌ی پرخوران گمنام شدم، چیزی جز خستگی و شرم در خودم نداشتم. اما همان روز اول، وقتی شنیدم یکی از اعضا گفت: «خدمت راه بهبودی است»، احساس کردم نوری درونم روشن شد. از همان هفته‌ی اول شروع کردم به خدمت‌کردن — هر خدمتی، هر جا که فرصتی بود.در آغاز، خدمت برایم مثل نجات بود. حس می‌کردم دوباره مفیدم، ارزش دارم، و عضوی از جایی هستم. اما من از خدمت برای فرار از خودم استفاده می‌کردم. هر وقت ناراحت بودم، به‌جای خوردن، داوطلب می‌شدم. هر وقت از همسرم رنجیده بودم، به جلسه اضافه‌ای می‌رفتم. و هر وقت دختر کوچکم گریه می‌کرد و من حوصله نداشتم، ایمیلی برای کمیته می‌نوشتم. با گذشت زمان، چیزی در درونم تغییر کردمن نه‌تنها از خدمت لذت می‌بردم، بلکه تشنه‌اش شدم. هر جا خدمت جدیدی بود، داوطلب می‌شدم. وقتی می‌دیدم کسی مسئولیتی گرفته، حس رقابت در من زنده می‌شد. حتی گاهی از سر ترس اینکه مبادا جلسه‌مان ضعیف شود یا بسته شود، خودم را به جلو می‌انداختم و خدمت دیگری هم می‌گرفتم.به خودم می‌گفتم: «اگر من نباشم، این جلسه از هم می‌پاشد!» یا «من باید خدمت بگیرم تا مطمئن شوم انجمن آسیب نمی‌بیند!» اما در واقع، پشت این همه “رسالت‌تراشی”، ترس پنهان بود — ترس از رها کردن کنترل، ترس از اعتماد نکردن به خدا و حتی گاهی حسادت به دیگرانی که خدمت می‌کردند و دیده می‌شدند.خدمت که باید وسیله‌ی اتصالم به خدا می‌بود، کم‌کم شد ابزار فرارم از آرامش. من دوباره با همان ذهنیت قدیمی “اگر من نکنم، هیچ‌کس نمی‌کند” زندگی می‌کردم.وقتی ترازم را برای راهنمایم خواندم، مدتی سکوت کرد. بعد با آرامی گفت:«الِنی، ما اینجا نیامده‌ایم که دنیا را نجات دهیم؛ ما آمده‌ایم تا با دنیا در صلح باشیم. خدا نیازی ندارد که تو برایش جلسه را نجات دهی. گرداننده‌ی اصلی جلسات ما خداست، نه هیچ‌کدام از ما. اگر جلسه‌ای در مسیر اوست، خودش نگهش می‌دارد، و اگر نیست، بستن آن هم بخشی از نقشه‌ی خداوند است.»بعد ادامه داد:«وقتی از ترس، حسادت یا نیاز به کنترل خدمت می‌کنی، در واقع دوباره از خودت جدا می‌شوی. خدمت سالم از عشق می‌آید، نه از اضطراب. تعادل یعنی بتوانی “نه” بگویی، حتی به خدمت، اگر احساس کنی از آرامشت می‌کاهد. وظیفه‌ی ما حفظ تعادل میان سه حوزه است: خانواده، کار و جلسات. خدا در میانه‌ی این سه حضور دارد، نه در افراط یکی از آن‌ها.»این کلمات مثل نسیم آرامی در قلبم نشست. یاد گرفتم من برای نجات انجمن یا حفظ جلسه‌ها مسئول نیستم . من فقط مسئول نیت و قدم خودم هستم. از آن روز، قبل از پذیرفتن هر خدمت، دعا می‌کنم و از خدا می‌پرسم:«آیا این خدمت از عشق می‌آید یا از ترس؟»اکنون، خدمت برایم همچون دعاست — آرام، خالص و بی‌رقابت.وقتی دخترم می‌خندد و دستان کوچکش را در دستانم می‌گذارد، می‌دانم خدا دارد به من یادآوری می‌کند:«تعادل یعنی اعتماد؛ یعنی اجازه دادن به خدا تا جهان را اداره کند.»

نوشته‌های مشابه

  • سفر از گرسنگی تا آزادی

    من، لیزا، زنی ۵۰ ساله‌ام که در یکی از محله‌های فقیرنشین سیدنی بزرگ شدم. خانواده‌ام پرجمعیت بود و درآمد پدرم، که کارگر ساده‌ای بود، کفاف…

  • رهایی از غذا، آزادی روح

    من، ژانین، در فرانسه زندگی‌می کنم، سال‌هاست که با حس گم گشتگی در مقابل غذا و وزن مبارزه می‌کنم.  وقتی برای نخستین‌بار در شانزده سال…

  • چک لیست بهبودی پرخوران گمنام

    چک لیست بهبودی پرخوران گمنام یکی از مهم‌ترین ابزارهایی است که به اعضا کمک می‌کند پرهیز خود را حفظ کنند. این چک لیست در قالب…

  • فانوس دریایی

    من به تنهایی نمی توانستم غذا خوردن بی اختیار خود را متوقف کنم: به کمک یک نیروی برتر و یک همراهی نیاز داشتم یک جلسه…

  • آشتی با خودم

    سلام  من سحر هستم پرخور، بالاخره بعد از نبرد فرسایشی باخودم، با یک دنیا تردید، شک و دودلی وارد انجمن پرخوران گمنام شدم. در OA…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *