تمنا دارم تا زمانی که معجزه را ندیدهاید، اینجا را ترک نکنید.
نام من آندره است. پنجاهویک سال دارم و در خیابان رویو دس مارتا ، در قلب پاریس، صاحب یک نانوایی کوچک اما پررفتوآمد هستم. نانهای صبحگاهیام، مخصوصاً باگتهای تخمیری، کروسانهای کرهای و نان گردویی با عسل، بین مشتریان محلی شهرت دارند. در ظاهر، زندگیام آرام و شیرین است؛ اما حقیقت، چهرهای دیگر دارد.
سالها پیش، من گرفتار الکل بودم. نوشیدن برایم راهی بود برای فرار از اضطراب، شرم و آن صدای درونی همیشگی که میگفت: «به اندازه کافی خوب نیستی.» با کمک انجمن الکلیهای گمنام (AA)، و حمایت بیدریغ راهنمایم، توانستم بالاخره الکل را کنار بگذارم. این موفقیت برایم شیرین بود، اما با گذشت زمان، متوجه شدم که ریشهٔ دردم هنوز زنده است.
بعد از ترک الکل، بدون آنکه متوجه باشم، پناه آوردم به غذا. خوردن برایم تبدیل شد به راهی برای آرام کردن همان درد قدیمی: عزتنفس زخمی، احساس بیکفایتی، و اضطرابهای پنهان. بهویژه شبها، زمانی که مغازه را میبستم و تنهایی در خانه مینشستم، با کیکها و شکلاتها و نانهای پرشکر خودم را ساکت میکردم. میخوردم، و بعد سرزنش میکردم، و دوباره میخوردم. چرخهای که هیچ پایانی نداشت.
تصمیم گرفتم به انجمن OA (پرخوران گمنام) بپیوندم، اما با صداقت بگویم: انتظار نداشتم آنجا بمانم. بارها و بارها لغزش داشتم. بارها با شرم به جلسه برگشتم. اما چیزی که مرا نگه داشت، پذیرش بیقید و شرط اعضا و راهنمایم بود. هیچکس مرا قضاوت نکرد. هیچکس نگفت «برای همیشه برو». آنچه بیش از همه برایم ماندگار شد، جملهای بود که یکی از اعضای قدیمی در یکی از جلسات گفت:
«تمنا دارم تا زمانی که معجزه را ندیدهاید، اینجا را ترک نکنید.»
همین جمله شد چراغ راهم. ماندم، حتی وقتی باور نداشتم که برای من هم معجزهای در کار باشد. تمرین دوازده قدم، نوشتن، دعا، مشارکت در جلسات، و صادق ماندن با خودم و دیگران، کمکم اثر کرد. امروز، در چهارمین سال پرهیزم، نگاهی به مسیر پشت سرم میاندازم و با همه وجودم حس میکنم آن معجزه برای من اتفاق افتاده است.
من، آندره ، هنوز هم نان میپزم. اما حالا، نانهایم را با دستانی میسازم که نه از سر ترس، که از سر عشق به زندگی حرکت میکنند.
آندره فرانسه
https://t.me/+YXFwUO6jIGg3NDdk
وبسایت oa.org