۳. دسته بندی غذا
به دسته بندی غذا توجه کنید
۱.مقدمه
برای بسیاری از ما که به پرخوری بیاختیار گرفتار شدیم، غذا فقط یک «خوراک جسمی» نبود. ما غذا را بهعنوان پاداش، تسکین، پنهانگاه و حتی دارویی برای فرار از رنجهای درونیمان استفاده کردیم. به همین دلیل است که در انجمن پرخوران گمنام میگوییم مشکل اصلی ما فقط «غذا» نیست، بلکه «رابطهی ناسالم ما با غذا» است.
ما آموختیم که پرخوری، در ریشهی خود، پیوندی عمیق با احساسات ما دارد. وقتی شاد بودیم، برای جشن گرفتن به سراغ غذا رفتیم؛ وقتی غمگین بودیم، لقمهای دیگر برداشتیم تا آرام شویم؛ وقتی خشم داشتیم، با خوردن آن را خاموش کردیم؛ و وقتی تنها بودیم، غذا را جایگزین همدم کردیم. حتی موفقیتها و لحظات خوشی ما هم اغلب به بهانهای برای پرخوری تبدیل میشد.
به مرور فهمیدیم که ما اغلب توانایی مواجههی سالم با احساساتمان را نداشتیم. یا از آنها فرار میکردیم، یا در آنها غرق میشدیم، و در هر دو حالت، غذا را بهعنوان وسیلهای برای کنترل یا بیحسکردن به کار میگرفتیم. این همان جایی است که بیماری ما خود را نشان میدهد: غذا به جای اینکه برای بدن ما باشد، به ابزاری برای مدیریت روح و روان ما تبدیل شد.
در نتیجه، یکی از پیامهای بنیادین OA این است:
رهایی از پرخوری تنها با تغییر نوع یا مقدار غذا به دست نمیآید؛ بلکه با یادگیری زندگی کردن با احساساتمان، بدون نیاز به فرار یا تسکین گرفتن از غذا، ممکن میشود.
عدهای از ما متوجه شدند که همانطور که در موقعیتهای احساسی خاص به سمت غذا میرویم، گاهی برعکس، خودِ غذا ما را به سمت احساسات خاصی میکشاند. یعنی هر نوع غذا میتواند برایمان حامل یک حس یا خاطره باشد؛ گاهی یادآور لحظات شیرین گذشته، و گاهی تداعیگر دردها و کمبودهای قدیمی.
این تجربه به ما نشان داد که پرخوری صرفاً واکنش به «گرسنگی جسم» نیست؛ بلکه واکنشی به بار عاطفی و روانیای است که غذا در ما زنده میکند. همینجاست که دوازده قدم برایمان معنا پیدا میکند: ما یاد گرفتیم این پیوندهای پنهان را شناسایی کنیم و به جای پرخوری، با ریشههای احساسی و روحیمان روبهرو شویم.
این دقیقاً همان نقطهای است که OA را از هر رژیم یا برنامهی صرفاً غذایی متمایز میسازد: ما فقط غذا را تغییر نمیدهیم، بلکه رابطهی خود با غذا و احساساتمان را شفا میدهیم.
بخش دوم: احساسات و نقش آنها در پرخوری
پرخوری بیاختیار، بیشتر از آنکه به «گرسنگی جسمی» مربوط باشد، به «گرسنگی عاطفی و روانی» ما گره خورده است. بسیاری از ما تجربه کردهایم که در زمانهایی خاص، نه به خاطر نیاز بدن، بلکه برای پر کردن خلأهای احساسیمان به سمت غذا رفتیم.
وقتی عصبانی بودیم، با پرخوری سعی کردیم خشم خود را فروببریم.
وقتی غمگین یا تنها بودیم، غذا برایمان نقش یک همدم را بازی کرد.
وقتی شاد و موفق بودیم، خواستیم جشنمان را با خوردن «یک غذای خوشمزه» کامل کنیم.
وقتی مضطرب یا بیقرار بودیم، لقمههای پیدرپی به ما حس کنترل یا آرامش موقت داد.
اما مشکل اینجاست که غذا هرگز نتوانست جایگزین واقعی برای این احساسات باشد. فقط برای لحظاتی ما را بیحس میکرد و بعد دوباره همان درد یا خلأ بازمیگشت، حتی شدیدتر از قبل.
انجمن OA به ما آموخت که پشت هر پرخوری، یک احساس ناشناخته یا سرکوبشده پنهان است. وقتی این احساسات را شناسایی میکنیم، میتوانیم یاد بگیریم آنها را به روش سالمتری تجربه کنیم: با دعا، نوشتن، صحبت با راهنما یا یک دوست بهبودی، و اعتماد به نیروی برتر.
بنابراین، پرخوری برای ما یک راه «فرار» از احساسات بود؛ در حالی که بهبودی یعنی «روبهرو شدن» با آنها.
علاوه بر این، بسیاری از ما متوجه شدیم که در نوسانهای احساسی، غذاهای خاصی به شکل تکراری در چرخه انتخاب ما قرار میگیرند. این غذاها فقط خوراکی نبودند؛ بلکه بار عاطفی داشتند. گاهی یک بستنی یا شیرینی ما را به خاطرات کودکی و حس امنیت مادر پیوند میزد و شادی زودگذر ایجاد میکرد. گاهی یک چیپس یا فستفود پرچرب به ما کمک میکرد خشم، اضطراب یا تنشهای روزمره را سرکوب کنیم. گاهی شکلات یا غذای خاصی تداعیکننده آرامش و تسکین بود. به بیان دیگر، ما نه به خود غذا، بلکه به احساسی که آن غذا در ما زنده میکرد یا خاموش میساخت وابسته بودیم. همین تداعیهای ذهنی، پرخوری را برایمان به یک چرخه پیچیده و اعتیادآور تبدیل کرد.
بخش سوم: تاریخچه و تحولات اولیه در فهم پرخوری
داستان بنیانگذار روزن.اس
هیجان حضور والدینم بسیاری از خاطرات کودکی من را بیدار کرد. از آنجایی که خواهر شوهرم، سید، آشپز فوقالعادهای بود، غذا همیشه همه جا حاضر بود. همه چیز برای من خیلی زیاد بود و تنها راهی که میتوانستم با احساسات ناشناخته و پیچیدهام کنار بیایم، این بود که بخورم و بخورم.
این تجربه شخصی بنیانگذار نشان میدهد که چگونه رابطه ما با غذا از دوران کودکی شکل میگیرد و چگونه احساسات میتوانند محرکی برای پرخوری بیاختیار باشند.
جنبش کربوهیدراتها و تأثیر آن
در سال ۱۹۶۲، آیرین در پاسخ به ای جی درباره پرهیز از برخی غذاها پاسخ داد و این آغاز شکلگیری جنبش کربوهیدراتها بود. پس از آن، ماکسین و میلدرد به عنوان مبلغین پرهیز از کربوهیدراتها فعالیت کردند. در شماره دسامبر ۱۹۶۳، در سرمقالهای که منتشر شد، نامههایی مطرح شدند که نماینده گروههایی بودند که دیدگاه مهمی را بیان میکردند: کربوهیدراتهای «ساخت بشر» میتوانند اجبار ما را تحریک کنند و پرهیز از آنها برای حفظ کنترل موفقیتآمیز غذا ضروری است.
این تحولات تاریخی نشان میدهد که برای اولین بار، ارتباط میان احساسات و انتخاب مواد غذایی به صورت جدی مورد توجه قرار گرفت. این نقطهها در تاریخچه OA، نه تنها نشاندهنده تلاش برای کنترل پرخوری، بلکه آغاز تمرکز بر درک عاطفی و روانی رابطه با غذا هستند که بعدها به پایهای برای قدمها و مسیر بهبودی تبدیل شد.
بخش چهارم: نقش ویار، ولع و عدم تحمل غذایی
رابطهی پرخور بیاختیار با غذا همیشه فقط دربارهی «طعمی خوشمزه» یا «مقداری انرژی» نیست. غذا برای ما میتواند حامل احساسات باشد؛ هم احساساتی که ما را به سمت خوردن میکشاند، و هم احساساتی که بعد از خوردن تجربه میکنیم. گاهی به سمت غذایی میرویم تا از اضطراب یا خشم فرار کنیم، و بعد از خوردن، احساس گناه یا بیتفاوتی به سراغمان میآید. همین چرخهی «پیش از خوردن ـ پس از خوردن» باعث میشود که دوباره و دوباره به همان غذا پناه ببریم؛ نه به خاطر گرسنگی جسم، بلکه برای تکرار یک تجربهی احساسی.
به همین دلیل است که در برنامهی OA میگوییم: مشکل ما فقط «غذا» نیست، بلکه رابطهی ناسالم ما با غذا است. پرخور بیاختیار نسبت به بعضی غذاها واکنشهایی نشان میدهد که فراتر از یک واکنش جسمی ساده است. این واکنشها معمولاً در سه شکل پدیدار میشوند: ویار، ولع و عدم تحمل غذایی.
۱. غذای ویار
غذاهایی هستند که با یک بار شروع کردن، پایان آن دیگر دست ما نیست.
مثال: شیرینی یا تنقلات. میگوییم: «فقط یکی!» اما به سرعت بسته تمام میشود.
پیوند احساسی:
پیش از خوردن: اضطراب، تنش یا دلشکستگی.
پس از خوردن: احساس گناه، بیارادگی، یا سنگینی.
گاهی حتی برای فرار از این احساس گناه دوباره به همان غذا پناه میبریم؛ چرخهای بیپایان.
۲. غذای ولع
این غذاها اشتهای ما را نسبت به غذاهای دیگر تحریک میکنند، مانند چاشنیها، نوشیدنیهای شیرین، یا طعمدهندههای خاص. به محض چشیدنشان، دروازهی پرخوری باز میشود.
مثال: چیپس شور که بعد از آن بهدنبال نوشابه و شیرینی هم میرویم.
پیوند احساسی:
پیش از خوردن: کسالت، بیحوصلگی یا نیاز به هیجان.
پس از خوردن: هیجان لحظهای و سپس خستگی یا بیانرژی شدن.
پرخور ممکن است برای بازگشت دوباره به آن هیجان کوتاه، باز هم به سمت همان غذا برود.
۳. غذای عدم تحمل غذایی
این دسته غذاها واکنشهای جسمی آزاردهنده ایجاد میکنند؛ مثل افت فشار، حالت تهوع، یا مشکلات گوارشی. با این حال، پرخور برای رهایی از این ناراحتی جسمی باز هم به غذاهای دیگر پناه میبرد.
مثال: لبنیات چرب که معده را سنگین میکند، اما بعد از آن به سراغ نان یا شیرینی میرویم تا احساس بد را سرکوب کنیم.
پیوند احساسی:
پیش از خوردن: تنهایی یا خشم فروخورده.
پس از خوردن: سنگینی، بیحوصلگی یا کرختی.
گاهی حتی این حالت کرختی برای پرخور تبدیل به «پناه» میشود؛ همانطور که کسی خشم شدید دارد و با خوردن غذاهای نشاستهای وارد حالت بیتفاوتی میشود. بعد، وقتی دوباره خشم برمیگردد، باز هم برای تجربهی بیتفاوتی سراغ همان غذا میرود.
دسته بندی غذا
بخش پنجم: پنج گروه اصلی غذا و پیوندشان با احساسات
پیش از ورود به OA، ما به ندرت از هرم غذایی پنجگانه بهطور مرتب و متعادل استفاده میکردیم. برای بسیاری از ما غذاها نه بر اساس نیاز بدن، بلکه بر اساس هیجانها، خاطرهها و یا وسوسههای لحظهای انتخاب میشدند. در OA، یاد گرفتیم که با نگاه تازهای به دستهبندی غذاها بنگریم: نشاسته، پروتئین، میوهها و سبزیجات، روغنها و چربیها، و قندها.
آنچه در ادامه میآید، برداشتها و تجربههای شخصی اعضاست که در یک کارگاه جمعآوری شده. این تجربیات میتوانند با احساسات و واکنشهای هر یک از ما تفاوت داشته باشند. در حقیقت، این بخش دعوتی است برای مشاهده و تأمل روی رابطهی شخصی خودمان با هر گروه غذایی.
۱. نشاستهها (نان، برنج، ماکارونی و شیرینیهای آردی)
تداعی احساسی و خاطرهای: احساس امنیت و آرامش؛ بازگشت به سفرههای خانوادگی و کودکی. برای برخی، نشاسته مثل «پناهی برای بیتفاوتی» در زمان خشم یا اضطراب عمل میکند.
اثر جسمی: افزایش و افت ناگهانی قند خون → خستگی و ولع دوباره.
پیام روحانی: اعتماد به کفایت نیروی برتر به جای پر کردن بشقاب برای رسیدن به امنیت.
۲. پروتئینها (گوشت، مرغ، ماهی، تخممرغ، حبوبات)
تداعی احساسی و خاطرهای: یادآور قدرت، مراقبت خانوادگی، یا احساس توانمندی. در دوران ضعف یا بیانرژی بودن، میل به پروتئین بیشتر میشود.
اثر جسمی: ایجاد سیری طولانیتر، اما گاهی مصرف افراطی برای «سنگین کردن خود».
پیام روحانی: تعادل و کفایت به جای زیادهخواهی.
۳. میوهها و سبزیجات
تداعی احساسی و خاطرهای: برای برخی «پاداش و جشن»، برای برخی دیگر یادآور رژیمهای سختگیرانه.
اثر جسمی: سبک و انرژیبخش؛ اما پرخور ممکن است حتی در مصرف آنها افراط کند.
پیام روحانی: سادگی و هماهنگی با طبیعت، فرصتی برای حضور در لحظه.
۴. روغنها و چربیها (کره، خامه، آجیل، غذاهای سرخکردنی)
تداعی احساسی و خاطرهای: احساس پرشدن، امنیت، و تسکین در زمان ترس یا استرس.
اثر جسمی: ایجاد رخوت و کرختی، حالتی که برای برخی مثل یک پناه عمل میکند.
پیام روحانی: آرامش واقعی از تسلیم و اعتماد به نیروی برتر میآید، نه از پر کردن معده.
۵. قندها و شیرینیها (دسرها، نوشیدنیهای شیرین، شکلاتها)
تداعی احساسی و خاطرهای: پاداش، محبت، جشن؛ همان چیزی که در کودکی به ما داده میشد.
اثر جسمی: انرژی و سرخوشی فوری → سپس افت شدید قند خون و ولع دوباره.
پیام روحانی: شادی پایدار از درون میآید، نه از یک تکه شیرینی.
بخش ششم: ویار وضعیتی و دستهبندی غذاهای دردسر ساز
تجربه ما در OA نشان داده که وابستگی ما به غذا تنها به «مقدار» یا «نوع» آن مربوط نمیشود؛ بلکه به دو سطح اصلی تقسیم میشود:
۱. وابستگی شیمیایی: وقتی ترکیب غذا (شکر، آرد، چربی) ولع را تحریک میکند.
۲. وابستگی وضعیتی: وقتی زمان، مکان یا خاطرهای خاص ما را به سمت غذایی میکشاند.
این نگاه تازه بخشی از نشریه یک برنامه غذایی جدید در OA است که به ما یاد میدهد نوع رابطهی خود با غذاها را بشناسیم. بسیاری از ما فهمیدیم که پایان خوردن بعضی غذاها دیگر در اختیارمان نیست، چون آغاز آن با یک ولع عاطفی یا جسمی گره خورده است.
تعریف ویار وضعیتی
ویار وضعیتی» یعنی پیوند خوردن یک غذا با شرایط بیرونی یا احساسی. این شرایط میتوانند شامل زمان (مثلاً شبها)، مکان (سینما، مهمانی)، بافت و طعم (ترد یا خامهای)، یا خاطرهای از گذشته (سفرهی خانوادگی، جشن تولد) باشند.
مثال:
بوی نان تازه → یاد سفرهی خانه و آرامش کودکی.
بستنی در تابستان → تداعی شادی و جشن.
چیپس در سینما → حس همراهی و هیجان جمعی.
در این حالت، غذا فقط برای سیر کردن نیست بلکه برای بازسازی یک احساس یا فرار از یک احساس مصرف میشود.
دستهبندی غذاهای بالقوه مشکلساز
غذاهای راحتی و ناسالم
مثل شکلات، چیپس، فستفود، کلوچه.
احساس پیوندی: پاداش فوری، تسکین سریع.
۲. غذاهای شیرین (شکر یا جایگزینها)
دسرها، نوشیدنیهای شیرین، غلات شیرین.
احساس پیوندی: جشن، مهمانی، شیرینی کودکانه.
۳. گوشتها و فرآوردههای صنعتی
سوسیس، کالباس، غذاهای آماده.
احساس پیوندی: راحتی، بیدردسری.
۴. کربوهیدراتهای تصفیهشده
نان سفید، ماکارونی خاص، شیرینیهای آردی.
احساس پیوندی: بیتفاوتی و آرامش موقت، همراه با ولع دوباره.
۵. ترکیبهای پرخطر (شکر + آرد + چربی)
بستنی، دونات، کیک، پای.
احساس پیوندی: سرخوشی و شادی آنی.
۶. غذاهای با برچسب فریبنده
«رژیمی»، «بدون قند»، «کمکالری».
احساس پیوندی: توجیه ذهنی برای افراط.
۷. غذاهای قومی یا فرهنگی
غذاهای سنتی در مراسم یا جمعهای خانوادگی.
احساس پیوندی: خاطره، تعلق، هویت.
۸. غذاها با بافت و طعم خاص
ترد، جویدنی، آبدار، چسبناک، روغنی یا نمکی.
احساس پیوندی: تحریک حسی و لذت جسمی مستقیم
بخش هفتم: یک مسیر روحانی
به عنوان اعضای OA تجربه کردهایم که پرخوری بیاختیار فقط با تغییر غذا درمان نمیشود؛ بلکه نیازمند شجاعت و کارکرد روحانی قدمهاست. برنامه غذایی به ما یک چهارچوب عملی میدهد تا روز به روز انتخابهایمان را تنظیم کنیم، اما این تنها نیمی از مسیر است. نیمهی دیگر، کارکرد قدمها و استفاده از ابزارهای برنامه است؛ آنجاست که ریشههای روانی و روحانی عادتهای غذایی ما آشکار میشود.
ما شما را دعوت میکنیم که با شهامت وارد قدم چهارم شوید و با نوشتن و بررسی بیپردهی ترسها، رنجشها و کمبودهای شخصی، ارتباط میان احساسات و پرخوریتان را کشف کنید. این سفر آسان نیست، اما آزادی و آرامشی که به دنبال آن میآید ارزش هر لحظه تلاش را دارد.
در این مسیر، فراموش نکنید:
برنامه غذایی همراه و پشتیبان شماست.
قدمها ابزار تغییر درونیاند.
جلسات و اشتراکگذاری نیروی جمعی و امید را منتقل میکنند.
ابزارها (راهنما، نوشتن، تلفن، دعا و مراقبه) حلقههای اتصال ما به نیروی برتر هستند. بهبودی در OA یعنی یافتن تعادلی تازه: نه جنگ با غذا، بلکه آشتی با خود. هر بار که ما انتخاب میکنیم به جای پنهانکاری، شهامت و صداقت را برگزینیم، یک قدم از بردگی پرخوری دور و به آزادی نزدیک میشویم.