“داستان بهبودی از سرطان سینه با کمک برنامه پرخوران گمنام (OA)”
از آنجایی که جراح عمل برداشتن سینه را توصیه کرد، باید تصمیم میگرفتم که آیا میخواهم به صورت جایگزین از پروتز سینه استفاده کنم،
هشت سال پیش، بیماری من سرطان سینه تشخیص داده شد و با چندین تصمیم بزرگ روبرو شدم.
از آنجایی که جراح عمل برداشتن سینه را توصیه کرد، باید تصمیم میگرفتم که آیا میخواهم به صورت جایگزین از پروتز سینه استفاده کنم، و چه نوعی. (خطرات و عوارض بالقوه با انتخابهای مختلف متفاوت بود.) آن زمان بیست سال از بهبودی دوازده قدمی من میگذشت؛ من به تمریناتی که در OA یاد گرفته بودم اتکا کردم.
ابزارهای برنامه ما بسیار ارزشمند بود. در نوشتههایم، نیرو برتر خود را خطاب قرار دادم و از او خواستم که هر چیزی را که لازم است بدانم «به من گفته شود».
اساساً یاد گرفته بودم که بدون توجه به تصمیمی که خواهم گرفت دوست داشتنی هستم.
تماسهای تلفنی با راهنمایم و سایر اعضای انجمن حیاتی بود. در جلسات، در مورد اتفاقاتی که در جریان بود صحبت میکردم. قدمها را کار میکردم. مدیتیشن میکردم و دعا میکردم.
تقریباً از همان ابتدا، احساس میکردم از چیزی بزرگتر از خودم مراقبت میکنم. علاوه بر ارائه کمک مستقیم و قابل مشاهده، بسیاری از دوستان گفتند که برای من دعا میکنند.
حمایتها محسوس بود – احساس میکردم شناور شدهام، انگار که در یک دریاچه یا اقیانوس گرم شناور هستم. اگرچه ترس و حتی وحشت لحظه ای وجود داشت، اما برای فرار اقدامی نکردم.
به طور معجزه آسایی، در فاصله زمانی بین تشخیص و جراحی، من توانستم بارها و بارها با خودم بررسی کنم که کدام انتخاب درستتر است. مردم اسامی خانمهایی را به من دادند که جراحیهایی را که در نظر داشتم انجام داده بودند. من که در انجمن به گفتگوهای معنیدار با غریبهها عادت داشتم، دستم را برای کمک دراز کردم تا با آن زنان صحبت کنم. وقتی با پزشکان ملاقات کردم، توانستم در مورد آنچه فکر میکردم و احساس میکردم صادق باشم.
در نهایت، مشخص شد که تاییدکنندهترین انتخاب برای من این بود که یک روش بازسازی انجام دهم که در آن بافت یک قسمت از بدن من به عنوان بافت “اهداکننده” برای تشکیل یک سینه جدید استفاده شود.
قبل از OA، سالها وسواس منفی نسبت به بدنم را تجربه کرده بودم. برخی از آن احساسات روز بعد از عمل جراحی برگشتند
— ظاهر سینه جدید را دوست نداشتم. به طور خطرناکی به مرز پس زدن عاطفی بخشی زیبا و آسیبپذیر از خودم نزدیک شدم. به طور قابل ملاحظهای، احساسات منفیام در مورد نتیجه جراحی طی یک ساعت از بین رفت.
همزمان اتفاقاتی افتاد که به من کمک کرد بدانم تصمیم سالمی گرفتهام – بهترین تصمیم برای من از نظر جسمی و عاطفی. بهبودی من به روشی مشابه با بهبودی من در OA پیشرفت کرد: آهسته و پیوسته، اما در طول زمان قابل توجه. اگرچه تشخیص و مداخلات آسیبزا بود، اما در تمام طول این مدت از اینکه زنده بودم و تنها نبودم، عمیقا سپاسگزار بودم. با کمک برنامه و نیروی برتر، توانستم پرهیز از خود را حفظ کنم و حس بخشش، انعطافپذیری و کمال را در خودم بازیابی کنم.
در طول اولین سال پس از عمل جراحی، من مجموعهای از پرترههای خودم را نقاشی کردم، که در برخی از آنها بدنم مشخص بود
چندین اثر هنری ساخته شد و در یک گالری محلی به نمایش گذاشته شد. قبل از OA، فکر نمیکردم بدنم زیبا باشد و هرگز اجازه نمیدادم اینطور دیده شوم.
امروز، من همچنان از بهبودیام بینهایت سپاسگزارم و مخصوصاً به خاطر OA سپاسگزار هستم.
-ناشناس