یک تغییر عمیق

یک تغییر عمیق

به اعضای OA  می‌گویند تغییر خوب است و مانند دارو، اغلب برای حل مشکلات تجویز می‌شود. نمی‌توانم بگویم چند بار این درمان را امتحان کرده‌ام، اما بی‌شمار آن را تجربه کرده‌ام. مصرف کمتر کربوهیدرات، پروتئین بیشتر، شروع یک برنامه تناسب اندام جدید، امتحان کردن مدل موی تازه یا خرید لباس‌های نو — همه را فقط برای تغییر حال و هوایم انجام دادم، تا احساس کنم کاری ارزشمند کرده‌ام و شاید همه چیز تغییر کند و درست شود. اما در واقع داشتم خودم را فریب می‌دادم؛ هیچ‌کدام از این تغییرات دوام چندانی نداشتند.

واقعیت این است که این تغییرات در ظاهر بود — مدل مو، نوع غذا، نحوه نشستن یا حتی دویدن روی تردمیل. گاهی حتی موضوع کاهش وزن هم مطرح نبود. تمام این تغییرات سطحی را در حالی انجام می‌دادم که از سلامت روانی برخوردار نبودم، فقط تلاشی برای فرار از مشکلی عمیق‌تر بود؛ مشکلی که می‌خواستم حلش کنم، اما جرأت روبرو شدن با آن را نداشتم.

حفره‌ای عمیق و همیشگی در روح من. هرچقدر هم سعی کردم با راه‌حل‌های سطحی آن را پُر کنم، موفق نشدم. افسرده و شکست‌خورده، فقط بیشتر از خودم متنفر می‌شدم.

شگفت‌انگیزترین بخش ماجرا این بود که من واقعاً از یک سامان‌دهی اساسی در زندگی‌ام ناامید شده بودم، اما همچنان به راه‌حل‌های موقتی پناه می‌بردم. حتی وقتی OA را پیدا کردم، آن را به چشم یک معجزه دیگر نگاه کردم. من واقعاً نمی‌خواستم برنامه را انجام بدهم.

هنوز باور داشتم تمام چیزی که لازم دارم فقط تغییر الگوی غذایی‌ام است تا از درد، خشم و ناراحتی رها شوم و خوشحال  باشم.

بله، لاغر شدم؛ اما احساس خوشبختی‌ام خیلی دوام نداشت. خیلی زود دوباره به سراغ راه‌های دیگر بالا بردن روحیه‌ام رفتم و OA را رها کردم. بیش از یک سال طول کشید تا بفهمم همه چیز را اشتباه فهمیده بودم. برگشتم. و این بار، به جای جست‌وجوی راه‌حل‌های سریع، آماده شنیدن، کار کردن و تغییر از درون خودم بودم.

در OA یاد گرفتم که تفاوت میان شاد بودن و آرام بودن چیست. برنامه و قدم‌های یک، دو و سه به من نشان دادند که خوشبختی واقعی در پذیرش نهفته است — حتی اگر این پذیرش با اشک همراه باشد.

*کانال ترجمه نشریه راه زندگی *

https://t.me/+YXFwUO6jIGg3NDdk

نوشته‌های مشابه

  • جنگ با غذا، جنگ با دنیا

    من مایکل هستم، ۲۷ ساله؛ یک پرخور بی‌اختیار — و شاید غیرمنتظره‌تر از آن، یک کالری‌سوز افراطی. این یعنی چه؟ یعنی هم‌زمان از غذا گریزانم…

  • احساس خوری

    قبل از OA ، من یک احساس خوار بودم. من هر وقت مضطرب ، ناراحت یا ترس داشتم غذا می خوردم. بعضی وقت ها هنگام…

  • یک دنیا توقع و  انتظار

    من، مریم، زنی پنجاه‌ساله‌ام، ساکن قاهره هستم. سال‌ها در سکوت، با پرخوری مزمن دست‌وپنجه نرم کرده‌ام؛ عادت ناپسندی که در پس آن، زخم‌هایی عمیق از…

  • بی کلام شنیدن

    یک ماه پیش ، به دوستم سر زدم. خیلی وقت پیش قرار بود، زمانی را انتخاب کنیم که او به آتلیه من مراجعه کند و…

  • اعتماد  به راهنما‌

    من پنجاه و هفت روز پرهیز کرده ام و در حال حاضر روی قدم  سوم کار می کنم.  داشتن راهنما بخش مهمی از کار برنامه…

  • تراز ذهنی درمشکلات

    در اینجاچند سوال ساده وجود دارد که چندین بار به من کمک کرده است: اهمیت این سوالات  در این است  که به من این توان…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *