کمال گرایی، یک ویار جدید
|

کمال گرایی، یک ویار جدید

مدتی بود که دیگر به سراغ غذا نمی‌رفتم. نه از سر گرسنگی، نه برای فرار. حتی وقتی روزهای سختی را می‌گذراندم، توانسته بودم به ابزارهایی که برنامه در اختیارم گذاشته بود، تکیه کنم. فکر می‌کردم «خوب شدم»؛ فکر می‌کردم «رسیدم».

اما آرام‌آرام، چیزی خزید به درونم؛ چیزی ظریف، پنهان، و در عین حال نیرومند. صدایی در ذهنم که می‌گفت: «حالا که غذا را کنار گذاشتی، باید همه‌چیز کامل باشد. باید بهترین خدمتگزار باشی. باید اشتباه نکنی. باید همه تو را تأیید کنند…»
اول از خودم توقع داشتم که یک راهنمای بی‌نقص باشم. اگر رهجویی سؤالی داشت که جوابش را نمی‌دانستم، حس می‌کردم کم آورده‌ام. اگر او لغزش می‌کرد، صدایی در ذهنم زمزمه می‌کرد: «حتماً تو خوب راهنمایی نکردی.»

بعد، این ویار خزید به خانه‌ام. به‌عنوان یک همسر، می‌خواستم همه‌چیز بی‌نقص باشد: خانه تمیز، شام گرم، لبخند همیشگی. اگر روزی خسته بودم و حوصله نداشتم، از درون خودم را سرزنش می‌کردم: «این رفتار یک زن بهبودیافته نیست.»

و وقتی نوبت به دخترم رسید، کمال‌گرایی شد خطرناک‌تر از هر خوراکی وسوسه‌انگیز. می‌خواستم او همیشه شاد، مؤدب، درس‌خوان، و آرام باشد. هر اشتباه کوچکش را به حساب ناتوانی خودم می‌گذاشتم؛ گویی اگر من مادر کاملی بودم، او کامل می‌شد

اول متوجه نشدم. فقط دیدم شب‌ها با فکر اینکه آیا در جلسه‌ درست حرف زدم یا نه، خوابم نمی‌برد. دیدم دارم بارها متن‌هایم را بازنویسی می‌کنم، چون کافی نیستند. دیدم دیگر به‌خاطر خوردن پُرخوری نمی‌کنم، ولی به‌خاطر «ناکامل بودن»، از درون له می‌شوم.

روزی در جلسه‌ای، یکی از اعضا گفت: «کمال گرایی یک ویار جدید است.» همان‌جا انگار چیزی در من فرو ریخت. فهمیدم که اگرچه شکلات را کنار گذاشته‌ام، اما حالا تشنه‌ی کامل بودنم. تشنه‌ی تأیید، تشنه‌ی بی‌نقصی. و این تشنگی هم همان‌قدر سمی است.

امروز وقتی می‌نویسم، گاهی غلط دارم. گاهی جلسات را فراموش می‌کنم. گاهی نمی‌دانم چه باید بگویم. ولی تلاش می‌کنم یادم بماند: بهبودی، کامل بودن نیست. بهبودی یعنی حاضر بودن، صادق بودن، و باز ماندن برای رشد.

کمال گرایی هم می‌تواند یک بیماری باشد، و من به یاد می‌آورم که باید روزی یک روز زندگی کنم. فقط برای امروز، اجازه می‌دهم ناکامل باشم.

لنا- آمریکا

https://t.me/+YXFwUO6jIGg3NDdk

پرخوران گمنام

وبسایت oa.org

نوشته‌های مشابه

  • احساس خوری

    قبل از OA ، من یک احساس خوار بودم. من هر وقت مضطرب ، ناراحت یا ترس داشتم غذا می خوردم. بعضی وقت ها هنگام…

  • پرخوری و خشم

    من همیشه فکر می‌کردم خشم فقط یک واکنش طبیعی است، چیزی که وقتی اوضاع خراب می‌شود، خودش را نشان می‌دهد و بعد فروکش می‌کند. اما…

  • یک دنیا توقع و  انتظار

    من، مریم، زنی پنجاه‌ساله‌ام، ساکن قاهره هستم. سال‌ها در سکوت، با پرخوری مزمن دست‌وپنجه نرم کرده‌ام؛ عادت ناپسندی که در پس آن، زخم‌هایی عمیق از…

  • فانوس دریایی

    من به تنهایی نمی توانستم غذا خوردن بی اختیار خود را متوقف کنم: به کمک یک نیروی برتر و یک همراهی نیاز داشتم یک جلسه…

  • قدم زدن در میان احساسات

     زمانی که تمام امیدم به درک خوشبختی یا داشتن هدف را از دست داده بودم به OA  پیوستم. من بیست و پنج سال قبل در…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *