پرخوری و خودخوری
در قدم چهارم وقتی از ترسهایم مینوشتم یاد خاطرهای از دوران کودکیام افتادم. وقتی برق قطع میشد با خواهر و برادرهایم دور چراغ توری مینشستیم از سایهای که روی دیوار میافتاد شکلهایی را درست میکردیم من یادم است همیشه با دستانم شکل یک دهان نهنگ درست میکردم که سایه سرم را میخورد خواهر کوچکترم میخندید و میگفت: “خودت را میخوری.” وقتی در جلسه شنیدم “خودخوری دوست جدا نشدنی پرخوری است” یاد این جمله خواهرم افتادم.
همیشه این الگو تکرار میشد من از اولین لقمه اضافه شروع میکردم. بیماری پیشرونده بود، از خوردن یک غذای چرب، بعد خوردن چای تا آن را هضم کند بعد خوردن شیرینی با چای بعد خوردن تنقلات بعد خوردن چیزی که همه این ها را هضم کند. وقتی نگاه میکردم میدیدم از صبح تا شب هر زمان، از هر چیز، هر مقدار خوردم. بعد از خوردن همه اینها هنوز سرم به بالش نرسیده بود نوبت به خوردن خودم میشد.
در روزهای آخر پرخوری فعال دیگر حق انتخاب را از دست داده بودم این من نبودم که غذا را انتخاب میکرد، بلکه این غذا بود که مرا انتخاب میکرد. من با احساس گناه حاصل از پرخوری شروع به سرزنش خودم میکردم و خودخوری میکردم. خودخوری کاری با من میکرد که امید و انگیزه خود را از دست میدادم و یک پرخور با احساس منفی و ناامیدی آرام بخشی جز غذا برای آرام کردن احساساتش ندارد. من نمیدانستمکه خود خوری نیز مانند پرخوری پیشرونده است و با اولین خودخوری غیرقابل اداره بودن کل افکار مرا میگیرد و اجازه شروع دوباره را نمیدهد. مثل غذا که تا به حال بد و سنگینی معده ختم نشود، خود خوری هم تا به ناامیدی و لغزشهای بعدی ختم نشود، دست بردار نیست.
در جلسه قدم وقتی راهنما تجربه خود را مورد سوال چهار قدم یک خیلی به من کمک کرد و آگاهی جدیدی به من رسید.
“آیا پس از سالها بهبودی به رفتار خود یعنی پرخوری بیاختیار بازگشتهام.“
دقیقا پرهیز روز به روز است ممکن است گاهی در جایی از پرهیز تمام تلاش من برای یک ساعت پرهیز باشد تنها راه خروج بحران، گذر از وسط بحران است. یعنی هر وقت لقمه اضافه را کنار بگذارم به پرهیز برگشتم. خودخوری مانند موریانه شروع به خوردن ستون چوبی و شکننده بهبودی میکرد و دستآوردهای بهبودی مرا نشانم نمیداد و جالبتر آنجا بود که راه نجات را درمصرف غذای بیشتر نشان میداد. من یاد گرفتم که اولین اقدام بعد از لغزش شروع به سرزنش کردن نیست اولین کار خروج از بحران چسبیدن یه یکی از ابزارها است.
بدترین روزهای در پرهیز از بهترین روزهای در پرخوری فعال بهتر است. دیگر به خودم اجازه نمیدهم باز با یک خوردنی جدید یعنی روح و روانم به خودم خسارت بزنم. من صدای سرزنشگر خودخوری را خوب میشناسم و میدانم همیشه برای شنیدن آوای بهبودی گوش من مشتاق و حساس است.
مریم از ایران