|

‌غذا وسیله‌ای بود برای ابراز محبت بدون کلمه‌ای با صدای بلند

وقتی برای اولین بار این جمله را در کتاب دوستان بهبودی خواندم “غذا وسیله بود برای ابراز محبت بدون کلمه‌ای با صدای بلند” قسمتی از تقویم بهبودی‌ام را به یاد آوردم، راهنمایم همیشه می‌‌گوید باید تاریخچه بهبودی و پرخوری را یک زمان به یاد داشته باشیم، تا یادمان بماند چه کسی هستیم، از کجا آمده و به کجا می‌رویم.

امروز متوجه شدم نشریات OA مثل غذای مورد علاقه ما‌ متنوع است، درست مثل برنامه غذایی، نشریه مورد علاقه من هم با راهنمایم فرق می‌کند. مثلا درحالی که ایشان نشریه دوازده قدم و دوازده سنت را دوست دارد، برای من نشریه دوستان بهبودی الهام بخش است.

اولین باری که این جمله را خواندم به طرز مراقبه‌گونه پرتاپ شدم به جلسه‌ی اولی که وارد OA شدم. در آن جلسه رسم قشنگی بود که منشی چندین بار از تازه‌ واردین درخواست می‌کرد که خود را معرفی کنند. چندین بار  گفته شد “اگر دوستی برای اولین بار به جلسه پرخوران گمنام می‌آید خود را به اسم کوچک معرفی کند” و  چندین نفر خود را معرفی کردند اما من نمی‌توانستم و به این فکر می‌کردم که چگونه غذا و عادت‌های بد غذایی هویت مرا، کلامم را گرفته است که حتی من نمی‌توانم اسم خود که از دو سالگی با آن آشنا بودم را بدون پسوند و پیشوند بگویم تا در دسترس اعضای قدیمی برای حمایت قرار بگیرم.

حتی نمی‌توانستم در آن روز دستم‌ را بلند کنم‌. بلند کردن دستم، سنگین‌ترین وزنی بود که احساس می‌کردم‌. بغض گلویم را گرفته و نمی‌توانستم اسمم را بگویم. باور می‌کنید پرخوری حرف زدن را از من گرفته بود اما هنوز توهم این را داشتم‌که خیلی اجتماعی هستم.

واقعیت مثل پتک به سرم خورد که من حتی نمی‌توانستم خودم را معرفی کنم. بالاخره با حمایت شما خودم را معرفی کردم و دنیای جدیدی پیشروی من باز شد. بعدها در قدم‌ها در سوالی مطرح شد:

آیا نارضایتی‌های حاصل از مشکلات خوردنم بر ازدواج و تداوم دوستی‌هایم تاثیر گذاشته است؟

و من به عنوان کسی که قرار بود زیر این سوال قلم بزنم و از خودم بنویسم، ‌لحظه‌ای با نوشتن کلمه بله ترسیدم. اما پشت آن متوجه شدم پرخوری ابتدایی‌ترین ارتباط‌های مرا قطع کرده است. من در زمان پرخوری فعال از اولین باری که روی ترازو و روبروی آیینه متوجه شدم که دیگر‌ کار از کار گذشته تا آن سوال، نگاه کلی و شتابزده به زندگی کردم و دیدم، نه تنها پرخوری روی وزن و سایز، غذا روی باورهای من روی رفتار من روی  ارتباطات من هم تاثیر گذاشته است.

غذا تبدیل به وسیله‌ای برای گفتن کلمات، برای گفتن جمله‌ها، برای بیان اعتراضات، وسیله‌ای برای پایان دادن به یک مشاجره با همسرم، وسیله‌ای برای باج دادن به فرزندم که به او بد قولی کرده بودم. برای اینکه نشان بدهم که داماد برگزیده خانواده هستم، با نمایش سفره رنگین حتی گاهی اعتراض خود را با پذایرایی با غذای بد نشان دادم و به طور کلی غذا نعمت صحبت کردن از من را گرفته بود.

به خودم آمدم دیدم غذا جای من صحبت می‌کرد و اختیار حرف را از من گرفته بود. حتی تصمیم‌های زندگی مشترک با همسرم، به جای خانه در رستوران گرفته می‌شد. چون همسرم هم دیگر کلام من را نمی‌فهمد فقط احساس مرا از زبان غذا درک می‌کرد. غذا واسطه من فرزندم شده بود. من به جای نشستن پای حرف‌ها و احساسات فرزندم با خوراکی مورد علاقه با او حرف می‌زدم. زبان عشق محبت در روابط ما از بین رفته و غذا ‌یک سخنگوی تمام عیار برای من وخانواده‌ام شده بود. دقیقا من تبدیل به فردی شده بودم که مثل انتخاب غذاهای ناسالم در کلام ناسالمترین را انتخاب می‌کردم.

چون غذا فرصتی برای حرف زدن به من نداده بود. وقتی سوال قدم دوم را جواب می‌دادم چه رفتار نامعقولی داشتم، وقتی که:

  1. در پاسخ به نیاز عاطفی فرزندانم فریاد می‌زدم
  2. به خاطر حسادت، نسبت به همسرم احساس مالکیت می‌کردم
  3. با غذا راحت‌تر بودم تا با مردم
  4. زندگی اجتماعی‌ام را محدود کرده بودم
  5. پرده‌ها را کشیدم، تلفن را قطع کردم و خود را در خانه پنهان کردم. 

متوجه شدم که من با غذا، آشپزخانه و یخچال منطقه امنی ساختم که نمی‌خواستم قبول کنم در دنیای بیرون از آن، انسان‌ها با هم ارتباط برقرار می‌کنند، حرف می‌زنند و با حرف زدن احساسات  خود  را بیان می‌کنند.

کم‌کم‌ یاد گرفتم با راهنما با شما حرف بزنم و درمورد مخفیانه‌ترین احساساتم بگویم. کم‌کم ‌متوجه شدم ‌مهارتی به نام صحبت کردن را به دست آوردم و الگوی انتخاب سالم در غذا وارد کلامم شد و در بین کلمات بهترین را انتخاب می‌کنم.

ناشناس از ایران

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *